سخت است میدانی...
اینهمه دل در دنیا هست , که هیچ کدام برایم تنگ نمیشود....

هميشه با من يكرنگ بودي...
سياهم مي كردي!

يکى از دلخوشيهايى ک ديگه نيست،
"ها" کردن دستاش از پشت تلفنه ...

هميشه با من يكرنگ بودي...
سياهم مي كردي!

سخت است میدانی...
اینهمه دل در دنیا هست , که هیچ کدام برایم تنگ نمیشود....

پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال

لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را

وقت دلتنگی خود دارم و بس

برای شـناخت آدمـا فقـط کافیـه خـلاف میلـشون عـمل کنـی...

همیشــه همیــن بــوده
دعــاهای بیهــوده
در آغــوش تکــرار
خــواب و بیــداری
تـــــو
و
مــــن...

هر آهنگی که گوش میدهم به هرزبانی که باشدبغضم رامیشکند...
نمیدانم بغضم ب چند زبان زنده دنیازنده است...

دلتنگی یعنی دلت تنگ باشه اما دستت زیر سنگ.... نه بتونی ببینیش نه حتی صداشو بشنوی ...

فکر نکن که به پایت می نشینم …
بلند می شوم ، آرام چرخی میزنم و مطمئن می شوم که نیستی
بعد برمی گردم سَرِ جایم، سرم را می گذارم روی زمین و می میرم !

همه جا هستی
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت ، کنارم است !

هیچکس بعد هیچکس نمرده ولی خیلیا بعد از خیلیا دیگه زندگی نکردن …

اشتراک من و دریا دلشوره هایی ست که درونمان موج می زند اما هیچکدام تو را نمک گیر نکرد !

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩکتر میشوی، ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می ﺭﺳﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ اش ﺑﯿﺸﺘﺮ می ﺷﻮﺩ، ﺑﺰﺭﮒ تر ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می ﺭﺳﺪ
ﭼﺸﻢ ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ، می ﺑﯿﻨﯿَﺶ
ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ، ﺻﻤﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﮕﻮ !

حالا دیگر شیشه پَهن عینک دودی هم قرمزی چشمهایم را قد نمی دهد !

چقد دردناکه آچار فرانسه همه باشی ولی خودت گره های کور زندگیت رو به زور دندونات باز کنی …

چند روزیست دست هایم را با چند کتاب و نوشته سرگرم کرده ام اما گول نمی خورند ، هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود !